طغیان
طغیان

طغیان

بود

چیزهایی هست که آدمی هیچ‌وقت نباید بداند. همیشه و همه جا نوشته‌اند که دانستن رنج است و ماندن در بی‌خبری برکت! با اینکه ذره ذره وجودم به دانستنش محتاج است اما نمی‌خواهم که بدانم. با چشم‌هایم می‌بینم و خودم را به خریت می‌زنم.‌ می‌خواهم در حماقت خودم باقی بمانم. ظرفیت پذیرفتن پاسخ سوال‌هایم و شنیدن حقایق را ندارم مخاطب. ترجیح میدم سرم را به مرتب کردن هزارباره روان‌نویس‌هایم گرم کنم، نفس عمیق بکشم، بغضم را قورت بدهم و پوسته سفت و سخت خودم را هر طور که شده حفظ کنم.