طغیان
طغیان

طغیان

موریانه

تراپیستم خواست که تشبیهت کنم و من گفتم تو برای من و زندگی من چیزی شبیه به موریانه بوده‌ای. موریانه‌ای که از درون مرا خورد و تراشید و از بین برد. حالا من فقط یک پوسته‌ام. احتمالا اگر بادی بوزد فرو می‌ریزم و ذره های جانم در هوا پخش میشود. من هزاران هزار ذره میشوم و بعد روی پوستت می‌نشینم. مرا نفس میکشی و آرام در ریه‌ات لانه می‌کنم. ریشه می‌دوانم. سرطانی می‌شوم که قلبت را از کار می‌اندازد. می‌دانم. می‌دانم که آخر روزی غم من تو را خواهد کشت.