-
تماشا نکن حال من خوب نیست
شنبه 20 آذر 1395 09:32
کلافه بود از من و این افسردگی مدام زل زدم به چشمهایش عصبی نگاهش را گرفت کاغذ کنار دستش را برداشت برایم نوشت بی هیچ حرف دیگری، رفت.
-
تو مُرده اى
جمعه 12 آذر 1395 09:55
آرى تو مُرده اى و هوا خوب است دیگر به سقف خیره نمیمانم در خانه با کتاب سرم گرم است دستى نمیکشد به خیابانم آرى تو مُرده اى و هوا خوب است مهتاب روى پنجره میپاشد من زنده ام هنوز نفس دارم شاید که حس مرگ همین باشد احسان افشارى
-
تعبیر
چهارشنبه 26 آبان 1395 10:40
از خواب پریدم ناخن هایم را در پوست سرم فرو کردم در تختم مچاله شدم خودم را خواب هایم را فکر هایم را به فحش کشیدم به ظهر نکشیده خوابم اتفاق افتاد.. لعنت
-
*
شنبه 22 آبان 1395 21:39
یه وقتایى باد میاد پَرپَر سوخته هاى یه برگ چنار میگه کى وقتشه که بفهمى یه فرقى هست این وسطا اسمشو، تو میزارى علاقه ولى حسودى، یه چیز دیگه، یه نقل و حرفِ دور یه وقتایى ممکنه بزنى زیر گریه همه چیز این دنیا رو که برا تو نخواستن یه وقتایى یه وقتایى ممکنه باد بوى غم و آبان و گریه بیاره اون وقت چى؟ یه لحظه فکر کردى بعدش تو...
-
توهم حمله
دوشنبه 17 آبان 1395 00:00
از انگشت های پا شروع میکنم به یخ کردن صداهای وحشتناکی تو سرمه صدای گریه نوزاد صدای زیر ترین جیغ ممکن یهو سکوت و حالا صدای پچ پچ یه عالمه آدم حالا نوبت دیدن سایه ایه که کنارم رو تخت خوابیده دست هایی که از گوشه پرده اتاق به سمتم میان •T
-
معرفی موسیقی
چهارشنبه 21 مهر 1395 19:45
نه اسم خواننده اش را میدانم نه اسم آهنگش را. بگذارید توصیفش کنم. مته ایست که مغز را سوراخ میکند. نه از این موسیقی های بلک متال و هوی متال و دث متال نیست اما مانند اسید میخورد و فرو میرود و درون بند بند وجودتان جا خشک میکند. بگردید. پیدایش میکنید. . . . همه این صداها و خاطرات خوش نداشته ات!
-
بیست و دو سالگیت
سهشنبه 20 مهر 1395 00:00
تنهایى چرا آخه بى انصاف؟ اصلا حواست به من هست؟
-
کى مهربونیتو گرف از من غرقابه درد...
دوشنبه 5 مهر 1395 22:07
درد هام به ارگاسم رسیدن ابن بار دیگه آخرشه؟ بعد از هم آغوشی با درد میمیرم؟ یا همونطوری که تموم کتابا قول دادن آبستن لبخند میشم؟
-
برو
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:39
خداحافظی و رفتن دو قطب موافق آهن ربا هستن همجنسن اما دو مفهوم متفاوت دارن خداحافظی همیشه از روی ادب نیست قبل از رفتن خداحافظی یعنی هنوز به مانده ها تعلق خاطر داری اگر قصد رفتن باشه چرا باید چراغ ها رو خاموش کنی؟ بذار همه چیز مثل قبل بمونه و فقط برو.
-
باید گم بشم توی لاک خودم..
سهشنبه 2 شهریور 1395 13:46
سر روی میز گذاشتن همیشه از خستگی نیست از افسردگی و مشکلات و ...این ها نیست گاهی فقط میخوای قایم شی از نگاه ها اونقد چشماتو محکم میبندی که از نگاه خودتم پنهون شی بالاخره با این سر روی میز گذاشتن ها و چشم گذاشتن ها بالاخره یه جوری قایم میشم که برای همیشه گم شم..
-
بغلم میکنى؟
سهشنبه 26 مرداد 1395 13:07
میشه تا صبح بیدار بمونم میشه چشام کبود شه از اشک میشه سکوت شم درد شم میشه منو آغوش بگیری و بالاخره فریاد شم داد شم جیغ شم میشه مشت های ضعیفم به تنت بشینه و بازو هات قفل تر شن میشه آروم شم میشه. بغلم میکنی؟ ••••• تو این روز های بد لعنتی امیدم به رویای عشقه هنوز که خورشید پا میشه از خواب مرگ که میریزه دیوار حتما یه...
-
غولی که اخر توی فصلی سرد خواهد مرد
چهارشنبه 6 مرداد 1395 23:41
شما معمولا به چشیدن طعم هر چیز اکتفا میکنید.اما من عادت دارم بلعیده شوم.این فکرهای خوانده و ناخوانده عجیب دندان هایشان را برایم تیز کرده اند... . پ.ن:مدت هاست تاریکی پناه اخرم شده.درد شدیدی که تمام جسمم را در مشت گرفته چاره ی دیگری برایم باقی نمیگذارد..درد مزخرف و دوست داشتنی من :)
-
بالا بیاور
چهارشنبه 30 تیر 1395 20:52
سهم من از این زندگی خیلی زیاده سیر شدم دیگه میشه بقیه شو بدم به یکی دیگه؟ قول میدم عذر خواهی کنم که دهنی شده من بی تقصیرم! این لقمه ها رو پدر و مادرم برام گرفتن.
-
درد میکنم
چهارشنبه 2 تیر 1395 00:24
غمگین نمیشوم خسته میشوم و درد میکنم، مثلِ زخمی در پاشنه دنیا مرزهای ماهیچه هایم را در فکر دنبال میکنم بند بند استخوان هایم را حس میکنم درد میکنم درد میکنم...
-
دلا خو کن به تنهایی
یکشنبه 16 خرداد 1395 22:52
گفتی که وفا میکنی و هیچ نکردی ما چشم وفا از تو نداریم جفا کن.. فیض کاشانی
-
*
چهارشنبه 5 خرداد 1395 21:10
اندوه مونالیزا - شاهرخ گیوا ••••• خواب به چشم هام نمی آید... روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست...شعر، شعر حافظ است به گمانم؛ یا یکی از شعرای قرن شش و هفت. غم پرست! ترکیب عجیبی دارد این واژه. نمیدانم مردم سایر کشور ها هم چنین واژه دلگزایی دارند یا نه.واژه ها و ترکیب های این چنینی به فراخور حال آدم ها خلق میشوند.غم...
-
*
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 11:52
آلیس در سرزمین عجایب - لوییس کارول - ترجمه زویا پیرزاد ••••• بس کن! اشک ریختن بى فایده ست. داشت خودش را سرزنش و نصیحت میکرد. حرف گوش کن و بس کن! آلیس اغلب خودش به خودش نصیحت هاى خیلى خوبى میکرد.هر چند به ندرت آن ها را به کار مى بست. و بعضى وقت ها هم چنان شدید خودش را سرزنش میکرد که اشکش در مى آمد.یک بار سعى کرده بود...
-
مکبث خوابام کجایى؟
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 21:05
هرشب میبینمشان همه آن لعنتى ها را دورم حلقه میزنند و میخندند دست از سرم برنمیدارند رهایم نمیکنند... در من پیرزنى ست که هرشب در آن شهربازى کذایى انتظارم را میکشد تا گیس هاى بلند و سفیدش را دور گردنم طناب کند و سخت بفشارد و من تمام شب زیر دستانش جان میکَنم شب ها همه صبح میشوند و هر صبح من میمانم و صداى خنده منزجر کننده...
-
این شعر بی تصویر یعنی "هیچ"
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 15:10
از چاله بیرون میزدم تا چاه راه فرار خویشتن باشد ای تف به هر چه دل همان بهتر آدم فقط چشم و دهن باشد... نانحس-علیرضا آذر❤
-
هشتمین سالگرد
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 00:06
دلم تنگ شده... اصلا من به جهنم.آخرین لباس سفیدى که پریشب قیچى ش کردم هم به جهنم.این مشکى هایى که هر روز مى شینن رو تنم و خودمم خوب میدونم که چقدر بهم نمیان هم به جهنم. بگو جواب پنجره رو چى بدم که گردنش خشک شده اما صداى قدمات چند ساله که نپیچیده تو گوشش؟تو بگو.چى بگم بهش؟ ••••• آروم نمیشه این درد.هیچوقت آروم نمیشه. خوب...
-
بغلم کن
جمعه 27 فروردین 1395 21:06
سایه ها همیشه پیش صاحب هاشون میمونن ولی سایه تو هر شب میاد اینجا و منو به آغوش میکشه هیچ حواست هست شب ها سایه نداری عشق من؟
-
ایستگاه بهشت
سهشنبه 17 فروردین 1395 18:49
میشینم رو صندلى و چشمامو محکم فشار میدم. دارى چه غلطى میکنى.دارى چه غلطى میکنى. هزار جور سوال تو مغزمه.واسه هیچکدومش جواب ندارم.گفته بودم من آدم رفتن نیستم.گفته بودم هر بار هر چیزى که تموم بشه از طرف من نیست.من آدم تموم کردن نیستم.همیشه یه چیزایى باقى میمونه که دندوناشو محکم رو گلوم فشار بده.من همونى ام که همیشه...
-
کجا گریزم؟
چهارشنبه 11 فروردین 1395 00:08
گوشه تختم مینشینم و لپ تاپم را بغل میکنم.موزیکى را از فولدر گم و گور شده ایى پلى میکنم و صدایش را تا آخر بالا میکشم و زل میزنم به دیوار.سعى میکنم خزعبلاتى را بالا بیاورم که مدت هاست سر دلم گیر کرده اند و حالا دارند حالم را بهم میزنند.فکر میکردم میتوانم هضم کنم این تاریکى ها و تیرگى هاى روح و قلب و جانم را.اما حالا...
-
سیر و سرکه ست دلم ، دلهره دارم شب عید
یکشنبه 1 فروردین 1395 01:10
اگر قیچی م به اندازه کافی تیز بود حتما نوروز رو تیکه تیکه میکردم اونقدر که ریز ریز شه شبیه دونه های برف شه تا زمستون شه بازم #skip_da_spring ••••• به تکرار یک فصل دائم رسیدم زمستان زمستان زمستان زمستان علیرضا آذر ••••• مثل من ذره ذره میمیرند همه سال هاى بى تحویل سید مهدى موسوى ••••• کاش میشد خفه شى بهار -_-
-
لیلى مپسند این همه نابود شوم
دوشنبه 24 اسفند 1394 17:47
لیلى گوشه ایى کز کرده موهاى سیاهش پیچ خورده و آشفته لیلى جان! مجنون نیامدنى ست برخیز! لیلى نشست لیلى ماند هزاران سال لیلى گوشه ایى کز کرده مى گرید... ••••• لیلى تو ندیدى که چه با من کردند مردم چه بلاها به سرم آوردند من عشق شدم مرا نمى فهمیدند در شهر خودم مرا نمى فهمیدند این دغدغه را تاب نمى آوردند گاهى همگى مسخره ام...
-
*
دوشنبه 10 اسفند 1394 11:36
پدر پرسید: دنبال چی میگردی؟ آیدین گفت: دنبال خودم. اوایل خیال میکردم حتما یک همزاد دارد که آزارش میدهد. گاه به ذهنم می آمد که اجنه تصرفش کرده اند، اما هیچ کدام از این چیزها نبود. دانستم که خودش را آزار میدهد و هی فروتر میرود. همه چیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. در تب عشق یک دختر ارمنی موبور می سوخت...
-
*
سهشنبه 4 اسفند 1394 14:17
اوژنی گرانده - اونوره دو بالزاک - ترجمه محسن سلیمانى ••••• در این دنیا در هر وضعى،زن ها بیشتر از مردها رنج و عذاب میکشند. مرد،قدرت و توان اعمال قدرت دارد؛دست به عمل میزند،فکر میکند، خود را سرگرم میکند،براى آینده برنامه ریزى میکند و آینده او را تسلى میدهد.شارل هم همین کار را میکرد.اما زن در خانه میماند.همیشه با غم رو...
-
بخند :)
یکشنبه 2 اسفند 1394 19:09
برای دفاع از خودت باید چاقو را بدون هیچ تردیدی در بدنش فرو کنی و قبل از اینکه بتواند عکس العملی نشان بدهد نود درجه بچرخانی اش. و دوباره و دوباره. آنقدر که توان حرکت نداشته باشد. از درد روی زمین بیفتد و در چشم هایش التماس موج بزند. هر فکر در سرم چاقویی ست که فرو میرود و هر خنده اجباری یک چرخش نود درجه.
-
جور دوست
چهارشنبه 28 بهمن 1394 00:00
بریده باد زبانم که فاش نتوان گفت ز جور دوست چه بر جان خسته میگذرد! ابوالحسن ورزی
-
حرف هامان
دوشنبه 26 بهمن 1394 00:00
حرف که برهنه شد پنهانش کن! این چشم های آلوده طاقت ندارند! از لای برگه ها جیغ نزنید کلمات بیچاره هر خالقی در نهایت "تنها مخاطب" مخلوقش میشود..