طغیان
طغیان

طغیان

تماشا نکن حال من خوب نیست

کلافه بود از من و این افسردگی مدام

زل زدم به چشمهایش

عصبی نگاهش را گرفت

کاغذ کنار دستش را برداشت

برایم نوشت

بی هیچ حرف دیگری، رفت.