طغیان
طغیان

طغیان

میخندد

میگوید خب؟

میگویم از من نخواه دوباره نبش قبرکنم.

میگوید اگر داخل قبر بود که با این حال اینجا نبودی. آرام بودی.

میگویم آرامم.. گریه ام میگیرد.

میگوید اینجوری نمیشود. باید حرف بزنی. برای آبغوره گرفتن که اینجا نیامده ایی.

میخندد.

میگوید گفتی کدام قرص برایت سرگیجه می آورد؟

خودکارش را بین انگشتانش میچرخاند. به من زل میزند.

بینی ام را بالا میکشم. به انگشتانم خیره میشوم..

صدایم میزند.

نازنین؟

زیر لب میگویم خفه شو.

میگوید شنیدم. میخندد..