طغیان
طغیان

طغیان

*

زندگی ات بلانقصان، کامل و بی کم و کاست است. یا چنین تصور میکنی. با عادت ها کنار می آیی و اسیر تکرارها می شوی. گمان می کنی همان طور که تا امروز زندگی کرده ای، از این به بعد هم زندگی خواهی کرد. بعد، در لحظه ای نامنتظر، کسی می آید شبیه هیچ کس دیگر. خودت را در آینه این انسان نو می بینی. آینه ایی سحر آمیز است او؛ نه آنچه داری، بل آنچه نداری، آن را نشانت می دهد. و تو میفهمی که سال های سال، در اصل، همیشه با نوعی احساس نقصان زندگی کرده ای و در حسرت چیزی ناشناخته بوده ای. حقیقت مثل سیلی به صورتت میخورد. این شخص که خلا درونت را نشانت می دهد، ممکن است پیری، استادی، دوستی، رفیقی، همسری یا گاه کودکی باشد. مهم این است روحی را بیابی که کاملت میکند. همه پیامبران این پند را داده اند: کسی را پیدا کن که خودت را در آینه وجودش ببینی؛ آن آینه برای من شمس است.

...

با این معرفت ما شب و روز در حال سماعیم. در میان جنگ ها، برادر کشی ها، سو تفاهم ها، دلشکستگی ها، گرسنگی و بینوایی، بی انصافی و بی عدالتی، در حالی که همه چیز را در بر گرفته ایم اما به چیزی نمیخوریم، چرخ می زنیم تا ابد. اگر همه جهان بسوزد، زمین و آسمان به سرخی بزند، قصر ها را آب ببرد، پادشاهی برود و پادشاه دیگری بیاید، برای ما علی السویه است. در غم، در شادی، در امید، در یاس، هم به تنهایی، هم با همدیگر، هم آرام، هم به سرعت، روان مثل آب چرخ میزنیم در سماع. حتی اگر تا زانو در خون فرو برویم، دست نمی کشیم از چرخ زدن به دور عشق، از سجده کردن در برابر عشق.

.

• ملت عشق

الیف شافاک

ترحمه ارسلان فصیحی

انتشارات ققنوس