طغیان
طغیان

طغیان

آنتوان

چشم هایم را که میبندم تو اینجایی. خنده هایت را میشود شنید. عطرت را میشود حس کرد. زخم های دستت را میشود نوازش کرد. حرف از دلتنگی و بی تابی و بغض نیست. که این ها هر چقدر بیشتر نوشته شوند بیشتر زهر میشوند. میخواهم بنویسم که تو برای من تداعی آغوشی. حتی زمانی که از تمام دست های گشوده شده جهان دورم.

گوشه نوت هایم شعری هست که هر بار میخوانمش مرا یاد تو می اندازد.

تو دیواری هستی

که هیچ دری

از غمگینی ات کم نمیکند

همیشه چای میخوری

و شعر میخوانی

صدای تو دلتنگم نمیکند

تنهایم میکند!

امسال چهارمین سالی ست که سی مرداد را مینویسم. امسال هم مثل سال های قبل برایت آرامش میخواهم که بالاتر از این چیزی حیاتی نیست در زندگی آدمی.

امیدوارم زندگی از این به بعد آنطور که این سه سال بر تو سخت گرفته نباشد و عاقبت روی خوشش را به تو نشان بدهد.

دوست دارم :* تولدت مبارک.