طغیان
طغیان

طغیان

میم.نون

تمرگیده بودم به تنهایی خویش

مرا تو به اغوای بی‌راهه بردی

به دریاچه خمر خالص کشاندی

و در مستی چشم من غوطه خوردی

بدون سلامی خزیدی کنارم

ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟

سکوتم رضا نیست پس چشم بردار

میان همه لاعلاجان چرا عشق؟