طغیان
طغیان

طغیان

تمام گفتنی ها را نوشتم حال خوددانی! پس از خواندن بسوزان نامه را. قربان تو. آذر.

چرا هر مرد دین از خانه ات بد مست می آید؟

سلام و سجده را ول کن، چه داری پشت آن پستو؟

که مولانا و خیام  از سبویت جرعه میدزدند

و از هر پنجره یک شمسِ سرکش میکشد یاهو!

غروب است و تو در دریای ماشین ها گم و گوری

و من درگیر دریای بزرگ و خودکشیِ قو

مبادا آدمِ دیگر! مباد از من مقرب تر!

تو هم که داغ و طغیان گر و من که بزدل و ترسو ..


• علیرضا آذر - چهار قطره خون