طغیان
طغیان

طغیان

درمان من شو ساعتی

در حالی که کاملا غیر ارادی پاهایم را از شدت درد در شکمم جمع کرده بودم، دخترک جوانی که دستیار دکتر بود دست‌هایم را محکم گرفته بود و می‌خواست که تکان نخورم. از درد می‌لرزیدم و دکترم می‌گفت که امکان ندارد! می‌گفت شاید در هر ۲۰-۳۰ سال یک نفر مثل من درگیر شود. این‌ها را نوشتم تا بدانی امروز، در اوج درد و بی‌جان در گوشه مطب، به تو فکر می‌کردم. به تو که دیشب در خوابم بودی و مات نگاهم می‌کردی. اما فکر کردن به تو دیگر تسکینم نمی‌دهد. هیچ چیزی قرار نیست درست شود. حالا بعد از دو شب سوختن در تب، مامان دست به دامن دعانویس‌ها شده :)) باورت می‌شود؟