طغیان
طغیان

طغیان

نوش دارو

برای تو آنتوان من

آنتوان. نبودنت زهر شد. در تمام تنم پیچید. تک تک سلول هایم را خشکاند. صدایم را خفه کرد. کلماتم را سوزاند.

آنتوان. هر چقدر سعی میکنم نمیتوانم به زندگی برگردم. خودم را نمیشناسم. در آینه خودم را میبینم و نمیشناسم. این من نیستم آنتوان. این من نیستم.

آنتوان من دلم برای تو میمیرد. برای رفاقتمان میمیرد. برای صدایت، برای جملاتت میمیرد.

آنتوان. من خسته ام. از این حال تکراری. از این دلتنگی مداوم. از این حالت تهوعی که امانم را بریده خسته ام.

آنتوان. من خودخواه بودم. درست. بدون تو نمیتوانستم. نمیتوانستم آنتوان.

آنتوان. یاد گرفته ام. بدون تو بودن را یاد گرفته ام. بهایش سنگین بود. کمرم زیر بارش خم شد.

آنتوان. نمیتوانم به قوی بودن تظاهر کنم. دیگر نمیتوانم. کم داشتمت. کم دارمت. اما دیگر برای بودنت تلاشی نمیکنم. تو را دست خودت سپرده ام آنتوان.

آنتوان. آنتوان من. اسمی به این شیرینی. دیگر کسی نخواهد داشت. دیگر کسی آنتوان من نخواهد بود.

آنتوان. به اسمت قسم که ذره ایی غمت را تاب ندارم. غمت مرا مچاله میکند. دردت به جان من آنتوان. به جان من.

آنتوان. نبودنت زهر شد. این بودنت، این لحظه نوش داروست. بعد از مرگ دلم. بعد از مرگ قلب کوچک شازده کوچک...