طغیان
طغیان

طغیان

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

مقصود سراب بود. میتوانی بفهمی مخاطب؟ تهی. پوچ. ته مسیر هیچ چیز نبود. حالا من مانده ام و غمی که بغض نمیشود که هضم نمیشود. غمی که امانم را بریده و زمین گیرم کرده است. ثمره صبر من غم بود. بارها از خودم پرسیده ام که  آیا من چیزی جز غم هستم؟یا اصلا چرا از آغاز خواستار چیزی به جز غم بودم؟ هیچی پاسخی برای هیچ چیز ندارم. شاید بهتر باشد که گوشت و پوستم را از لای دندان های غمم بیرون بکشم و در دهان خودم بگذارم. خوب میدانم که این جسم را دیگر یارای یاری نیست.