طغیان
طغیان

طغیان

والس

من اما هر شب، با بسته شدن پلک هایم، دوباره دیوانه‌ات می‌شوم. دست‌هایم را دور گردنت حلقه می‌کنم و در امتداد رویا با تو می‌رقصم. عطرت را نفس می‌کشم و در ریه‌ام حبس می‌کنم. تو آرام می‌خندی و من برای بار هزارم دل می‌دهم به چال بی‌رحم گونه‌ات. والس تماشایی ما تا سپیده دم ادامه خواهد داشت و بعد از آن، من هر صبح خودم را درمانده و مچاله، بی تو، گوشه تخت پیدا می‌کنم.