طغیان
طغیان

طغیان

پنج سال

مدت‌ها پیش دوستی پیامی فرستاد که "آنتوان چه شد؟" در جوابش ایمیلی فرستادم که "آنتوان تمام شد. او و هر آنچه که از بودنش نشات می‌گرفت مرده است."

دیشب تصمیم گرفتم که تمام پست های مربوط به آنتوان را حذف کنم. دلیلش هم چیزی شبیه به خشم بود یا نفرت. نمی‌دانم. تک تک‌شان را خواندم و با دردی عمیق، تصمیم به نگه داشتن‌شان گرفتم.

آنتوان، هیچ ربطی به شخص آنتوان ندارد. نوشته‌‌هایم برای آنتوان، صرفا روایتی یک طرفه از داستانی بود که حقیقت نداشت. انگار فقط تخیل من بود و بس. راستش را بخواهید من آنتوان را بخشی از خودم می‌دانم و نه آدم دیگری. او به عنوان یک شخص وجود نداشت اما تکه‌ای از من بود. آنتوان برای من تمام شده اما پاک کردنش به منزله گم کردن بخشی از خودم است. به اندازه کافی تکه هایم را در گذشته و جیب آدم هایی که دیگر نیستند جا گذاشته‌ام. بهتر است که این یکی را برای خودم نگه دارم. به یاد روزهایی که باور داشتم کسی مرا میفهمد.

امروز طغیان پنج ساله شد. بیست ساله بودم که شروعش کردم. این روزها طغیان آمار بازدید عجیبی دارد. از سایت هایی که هر چه گشتم اثری از لینک طغیان در آنجا نیافتم. نمی‌دانم چرا اینقدر خوانده میشوم اما در حال حاضر بودن این همه خواننده اذیتم نمی‌کند. طغیان خانه من است و می‌دانم که در آغوشش در امانم.

تولد پنج سالگی‌ات مبارک رفیق.