بعد از چندین جلسه تراپی و قرص های آرامبخش با دوز پایین، تشخیص دکتر برایم افسردگی حاد و چندین اختلال مزخرف دیگر بود که توضیحش از صبر من و شما خارج است. من حیث المجموع، مدتیست که درمان دارویی سنگینی را شروع کردهام. با هر قرص لعنت میفرستم به خودم، معدهام و تمام آدم هایی که باعث این وضعیت اند. این روزها میگذرند اما من در دیروزها مردهام. جسمم نفس میکشد، غذا میخورد و با چند قرص جوری میخوابد که هیچ بمبی بیدارش نمیکند. آیا این قرصها همان دم مسیحایی برای برگرداندن من به زندگی هستند؟ نمیدانم و نمیخواهم که بدانم. راستش را بخواهید خوابم میآید و جز این مگر چیزی اهمیتی هم دارد؟