طغیان
طغیان

طغیان

خواب

از لحظه بیدار شدن متنفرم. درست همان لحظه که واقعیت با یک سیلی محکم از دنیای خواب بیرونم می‌کشد و غم دنیا را روی سرم آوار می‌کند. من تمام غم و غصه‌هایم را می‌خوابم مخاطب. هر جا که کم می‌آورم یک مشت قرص حواله معده‌ام می‌کنم و می‌خوابم. به جز خواب هیچ پناهی ندارم. راستش را بخواهی بیداری از کابوس‌هایم ترسناک‌تر است و بجز خواب هیچ راه فراری نیست.