طغیان
طغیان

طغیان

*

پدر پرسید: دنبال چی میگردی؟
آیدین گفت: دنبال خودم.
اوایل خیال میکردم حتما یک همزاد دارد که آزارش میدهد. گاه به ذهنم می آمد که اجنه تصرفش کرده اند، اما هیچ کدام از این چیزها نبود. دانستم که خودش را آزار میدهد و هی فروتر میرود. همه چیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. در تب عشق یک دختر ارمنی موبور می سوخت که اسمش سورمه بود. سال ها در یک کارخانه چوب بری کار کرد. هر چه پول درآورد کتاب خرید، و همه اش خیال می کرد شاعر است.
پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟
گفت: دنبال خودم
سمفونی مردگان
عباس معروفی
انتشارات ققنوس