طغیان
طغیان

طغیان

ایستگاه بهشت

میشینم رو صندلى و چشمامو محکم فشار میدم.

دارى چه غلطى میکنى.دارى چه غلطى میکنى.

هزار جور سوال تو مغزمه.واسه هیچکدومش جواب ندارم.گفته بودم من آدم رفتن نیستم.گفته بودم هر بار هر چیزى که تموم بشه از طرف من نیست.من آدم تموم کردن نیستم.همیشه یه چیزایى باقى میمونه که دندوناشو محکم رو گلوم فشار بده.من همونى ام که همیشه برمیگرده به صحنه جرم...

انگشتامو از رو چشمام برمیدارم.تار میبینم.پلکامو چند بار به هم میزنم.دستمو میزارم رو گلوم و زل میزنم به رفت و آمد ماشینا.