طغیان
طغیان

طغیان

*

تهوع، آنجا، در نور زرد جا مانده. من خوشبختم. چه سرمای خالصی است! چه خالص است این تاریکی! خود من هم آیا موجی از هوای یخ زده نیستم؟ طوری که در من نه خونی باشد نه لنفی و نه گوشتی، که در این مجرای دور و دراز به طرف آن رنگ پریدگی روانم. که چیزی جز سرما نیستم..

تهوع

ژان پل ساتر

ترجمه محمدرضا پارسایار

نشر کتاب پارسه