طغیان
طغیان

طغیان

*

من محتاجم، بیش از پیش محتاجم که افکار خودم را به موجود خیالی خودم، به سایه خودم، ارتباط بدهم؛ این سایه شومی که جلو روشنایی پیه سوز روی دیوار خم شده و مثل این است که آن چه که مینویسم، به دقت میخواند و می بلعد. این سایه حتما بهتر از من میفهمد! فقط با سایه خودم خوب میتوانم حرف بزنم؛ اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند، فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما می فهمد... میخواهم عصاره، نه، شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده، به او بگویم: (( این زندگی من است!))

صادق هدایت

بوف کور