طغیان
طغیان

طغیان

طغیان

آخرین باری که با متین صحبت کردم را خوب یادم هست. اواخر مهر بود. حال خوشی نداشتم و او نگران طغیان بود. نگران بود بکشمش مثل هزار اسم دیگر که پیش از این قاتل شان بودم و تبدیلش کنم به سقوط، تهوع، آشوب، تعفن یا شاید چیزهای دیگر.

آن شب من به متین گفتم طغیان زنده خواهد ماند. نمیدانم چرا ولی آن لحظه طغیانم را زنده میخواستم.

طغیان حالا تنها دارایی من است.

روی صحبتم با کسانی است که دلم نمیخواهد مرا بخوانند. کسانی که ذره ایی از کلمات مرا نمیفهمند. کسانی که سالها میگذرد و مرا نمیشناسند. نخوانید مرا. بگذارید طغیان زنده بماند برای کسانی که میفهمندش. من مخاطب های خودم را پیدا کرده ام. مرا با مخاطبم رها کنید. تنهایمان بگذارید. سایه تان بدجور سنگینی میکند.

.

پ.ن: دو سالگی طغیان بهانه ایی شد برای تشکر از شما. برای چندین خواننده ثابتی که تنها چند تایشان را میشناسم و دو سال شده است که این کلمات را تحمل میکنند. از جمله تکتم عزیزم و متین. علی، سارا، حمیدرضا. آنتوان که میدانم حواسش به من هست. همینطور تو. خواننده خاموش طغیان :)

پ.ن دو: عکس را متین برایم ایمیل کرده است. میگوید هر وقت از اینجا رد میشود جملات مرا میبیند و صدای طغیان را میشنود.