طغیان
طغیان

طغیان

در پی ویرانی خویش

دو ساعت است نشسته ام گوشه حمام. زل زده ام به پوست کبود شده و سوراخ شده از تزریق بی‌حسی. یک محلول کامل استریل را روی زخمم خالی کرده‌ام. گاز چسبیده است به زخمم و کنده نمی‌شود. فحش میدهم به تمام دکتر ها. جانم درد میکند. بوی بتادین حالم را به هم می‌زند. تنم می‌لرزد. خسته ام اما به هیچ چیز فکر نمی‌کنم. تنها زیر لب زمزمه میکنم:

تو بهارش تو بهارش تو گل سرخ انارش

تو مچیمش چشمش تو دلمش تو ته بیابون غریبی

خشومش تو خشومش تو

مو نه زنده ام

تو نبش

تو نبش مچی ته دنیا نخشن

ته شو تار مو ولا تو چراغش

ته خزون دلمو ولا تو باغش